پست الکترونیک: info@daya-eg.com

تماس : 26206124

سرمایه­ گذاری به معنای فدا کردن منافع امروز برای منافع بیش­تر در آینده دارای جنبه‌های مختلف است که دو جنبه آن حائز اهمیت است: تجزیه‌وتحلیل سرمایه‌گذاری و مدیریت سرمایه ­گذاری (تهرانی و نوربخش، ۱۳۹۰). تحلیل بنیادی بخش جدایی‌ناپذیر از سرمایه‌گذاری است که برای عملکرد بازار سرمایه امری حیاتی است (بیهاری و چارده، ۲۰۱۴).

این روش اولین بار توسط بنجامین گراهام و بعدها توسط وارن بافت که هردو از پیشکسوتان بازار سرمایه ایالات‌متحده در وال‌استریت بوده‌اند تهیه و تدوین شده و با موفقیت به کارگرفته شده است (حنیفی و دیگران، ۱۳۹۲). تجزیه‌وتحلیل بنیادی یک روش ارزیابی در اندازه ­گیری ارزش سهام با بررسی عوامل کمی و کیفی اقتصادی، مالی و دیگر عوامل مرتبط است (اسلوآن، ۲۰۱۸).

تجزیه‌وتحلیل بنیادی روشی نظام‌مند و بنیادی برای تخمین عایدات آتی یک سهم است. فرض اصلی این رویکرد این است که قیمت سهم بر اساس متغیرهای بنیادی تعیین می­شوند. به‌عبارت‌دیگر تجزیه‌وتحلیل بنیادی متغیرهایی را بررسی می­کند که بر عملکرد شرکت­ ها تأثیرگذارند. بر اساس این رویکرد هر سهمی بر اساس قابلیت سودآوری حال و آینده خود دارای ارزش مشخصی است که آن را ارزش ذاتی یا ارزش بنیادی می­ نامند (کوین،۲۰۱۱).

در تحلیل بنیادی بازده سهام تابعی از شرایط کلان، وضعیت صنعت و شرایط خاص شرکت است. شرایط خاص شرکت شامل عملکرد و وضعیت مالی است که در قالب صورت­ های مالی ارائه می­گردد (برزگری خانقاه و جمالی، ۱۳۹۵).

بنیادگرایان به ارزش ذاتی اوراق بهادار توجه می ­نمایند. آن‌ها معتقدند، ارزش هر سهم را می­توان به‌طور علمی تعیین نمود و تکیه آن‌ها بیشتر بر اقتصاد، آمار مالی و اطلاعات است. آن­ها به‌صورت حساب درآمد، ترازنامه، سوابق تقسیم سود، سیاست­های مدیریت، رشد فروش، قدرت مدیریت و فشارهای رقابتی توجه خاصی می­نمایند (حسینی و دیگران، ۱۳۹۲). در واقع در روش بنیادی ارزش ذاتی سهام محاسبه شده و به این سؤال پاسخ می­دهد که آیا قیمت جاری بازار سهام منصفانه هست یا خیر و اینکه آیا سهام بالای قیمت یا زیر قیمت خرید و فروش می­شود (ونکیتز و دیگران،۲۰۱۳).

میزان تفاوت قیمت ذاتی و بازار سهام با توجه به میزان و درجه کارایی هر بازار متفاوت است. در بازارهایی با کارایی بالا می­توان گفت تمام سهم‌ها صحیح قیمت­گذاری شده است. هنگامی‌که ارزش واقعی سهام عادی شرکتی معین تعیین گردید، با قیمت جاری بازار سهام عادی مقایسه شده تا مشخص گردد که این سهام به‌صورت منصفانه قیمت‌گذاری شده است یا خیر. سهامی که ارزش واقعی آن کمتر از ارزش جاری بازار آن است به‌عنوان سهام بیش‌ازحد واقعی قیمت‌گذاری شده یا ارزش­گذاری شده شناخته می­شود و سهامی که ارزش واقعی آن بیشتر از ارزش جاری بازار آن است، به‌مثابه سهام کمتر از حد واقعی قیمت­گذاری شده یا ارزش­گذاری شده محسوب می­شود (صالح اردستانی و ورزشکار، ۱۳۹۴).

دو روش برای تجزیه‌وتحلیل بنیادی به‌طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد: رویکرد «از بالا به پایین» و رویکرد «از پایین به بالا». رویکرد «از بالا به پایین» از همه اطلاعات در دسترس، از جمله داده­های اقتصاد کلان، برای تصمیم سرمایه‌گذاری استفاده می‌کند. به‌طورکلی، تحلیل­گران بنیادی ابتدا به شرایط فعلی اقتصاد کلان توجه می‌کنند، زیرا برای آن‌ها تصمیم به سرمایه‌گذاری به این بستگی دارد که اقتصاد در چه مرحله‌ای از چرخه کسب‌وکار قرار دارد و اینکه عملکرد صنعت در محیط اقتصادی پیش‌بینی‌شده خوب باشد. سپس تحلیلگران سعی می­کنند تا در این صنایع بهترین شرکت­ها را پیدا کنند. در مقایسه با رویکرد از بالا به پایین، رویکرد «از پایین به بالا» در تحلیل بنیادی برای پیش‌بینی محیط اقتصادی تلاشی نمی‌کند. این رویکرد عمدتاً شامل برآورد ارزش یک سهام و مقایسه آن با قیمت کنونی بازار است. اگر یک سهام به‌طور قابل‌توجهی زیر ارزش باشد، به‌عنوان گزینه­ای برای خرید سهام در نظر گرفته می­شود. عمدتاً به دلیل نادیده گرفتن برخی از اطلاعات در دسترس، رویکرد از پایین به بالا کمتر در کتاب­ها و تحقیقات تجربی مورد توجه قرار می‌گیرد ولی به‌عنوان یک رویکرد عملی برای سرمایه‌گذاری شناخته شده است (توماس و گاپ، ۲۰۱۰).

به عقیده سورش (۲۰۱۳) تحلیل بنیادی داری سه مرحله است که عبارت‌اند از درک محیط اقتصاد کلان و تحولات آن (تجزیه‌وتحلیل اقتصاد)، تجزیه‌وتحلیل صنعتی که شرکت به آن تعلق دارد (تجزیه‌وتحلیل صنعت) و ارزیابی عملکرد پیش‌بینی‌شده شرکت (تجزیه‌وتحلیل شرکت).

  • تحلیل وضعیت کلی اقتصاد کشور: با توجه به این‌که اوضاع اقتصادی کشور در آینده، تأثیر مهمی بر میزان سودآوری شرکت‌ها خواهد داشت؛ ضروری است که ابتدا اوضاع اقتصادی و تغییرات آن در آینده مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گیرد. نتیجه­ی حاصل از این سطح تحلیل بنیادی، پاسخ به این پرسش کلی است که آیا اکنون زمان مناسب برای سرمایه‌گذاری است یا خیر (عباسی و دیگران، ۱۳۹۴) ؟

تجزیه‌وتحلیل اقتصاد با تحلیل عملکرد گذشته اقتصاد آغاز می­شود و سپس با پیش­بینی تغییرات آتی اقتصاد ادامه می­یابد. روش­های مختلفی برای پیش‌بینی اقتصاد وجود دارد که از جمله آن‌ها می‌توان به بررسی برآوردهای صاحب‌نظران، بررسی شاخص­های اقتصادی، ایجاد مدل اقتصادی و ایجاد مدل فرصت­ها اشاره نمود (دش،۲۰۰۹).

  • تحلیل وضعیت صنعت: مرحله‌ی دوم تجزیه و تحلیل، بررسی صنعت مربوط است. وضعیت صنعتی که شرکت در آن قرار دارد، تأثیر قابل‌توجهی بر شکل فعالیت شرکت می­گذارد. اگر وضعیت صنعت مطلوب نباشد، بهترین سهام موجود در این صنعت نیز نمی­تواند بازده مناسبی داشته باشد. در واقع سهام ضعیف در صنعت قوی، بهتر از سهام قوی در صنعت ضعیف است. در این سطح از تحلیل بنیادی به این پرسش که کدام صنعت برای سرمایه­گذاری مناسب­تر است، پاسخ گفته می­شود (عباسی و دیگران، ۱۳۹۴).

البته اگرچه تحلیل صنعت در طول زمان به‌وضوح ارزشمندند ولی در مورد صنایعی که عملکرد آن‌ها متفاوت از سایر صنایع است رتبه آن‌ها در بعضی از دوره­ها ثابت نیست. سرمایه‌گذاران نمی­توانند انتظار داشته باشند صنعتی که در دوره خاصی دارای رتبه مناسبی بوده است در سال­های بعد نیز این رتبه را دارا باشد. عکس این مورد نیز صادق است و سرمایه‌گذاران نباید صنایعی را که در دوره خاصی دارای عملکرد ضعیفی هستند رها کنند. عملکرد صنایع اغلب در سال­های آتی، مخصوصاً در دوره­های کوتاه‌مدت مخالف عملکرد فعلی آن‌ها است (تهرانی و نوربخش، ۱۳۹۰).

  • تحلیل وضعیت شرکت: در مرحله سوم بعد از تحلیل وضعیت اقتصاد و صنعت، به تجزیه‌وتحلیل شرکت پرداخته می­شود و باید به انتخاب شرکتی از بین شرکت­های موجود در آن صنعت اقدام نمود که سلامت مالی داشته باشد. این تحلیل از طریق بررسی صورت مالی شرکت انجام می­شود. به­وسیله این صورت­ها می­توان نسبت‌های مالی (متغیرهای مالی) سودمندی مانند نسبت­های سودآوری، نسبت­های قیمتی، نسبت­های نقدینگی، نسبت­های اهرمی و نسبت­های کارایی (فعالیت) را محاسبه کرد که با کمک آن­ها می­توان ارزش ذاتی شرکت را تخمین زد. هنگام تحلیل نسبت­های مالی شرکت نتایج حاصل از این تحلیل باید با نتایج سایر شرکت­های موجود در آن صنعت مقایسه شود تا عملکرد شفاف­تر و روشن‌تر شود.

در این مرحله معیارهایی از قبیل کیفیت مدیریت، کارایی عملیاتی، رشد فروش و قابلیت سود آتی نیز مورد توجه قرار می­گیرند. نتیجه نهایی تحلیل بنیادی شرکت، داده­هایی است که برای تخمین قیمت واقعی سهام مورد نیاز است؛ که در نتیجه می­توان به این پرسش پاسخ داد که کدام شرکت برای سرمایه­گذاری مناسب­تر است (عباسی و دیگران، ۱۳۹۴). به‌طور کلی تجزیه‌وتحلیل شرکت را می­توان به دو قسمت تقسیم نمود بخش مالی و بخش غیرمالی. تحلیل‌گر خوب به هر دو این بخش­ها اهمیت داده و تلاش می­کند به‌وسیله هر دو آن‌ها تحلیل مناسبی را ارائه دهد. در فرایند تجزیه‌وتحلیل شرکت برای انتخاب بهترین سهام با دو دسته اطلاعات مواجه هستیم، اطلاعات داخلی و اطلاعات خارجی. اطلاعات داخلی داده­ها و رخدادهایی است که خود شرکت آن‌ها را منتشر می­کند، درحالی‌که اطلاعات خارجی را شرکت­ها و مؤسساتی منتشر می‌کنند که خارج از حیطه شرکت هستند (پاندیان، ۲۰۰۹).

برای تعیین ارزش ذاتی باید اقتصاد ملی، صنایع و شرکت­های آن صنعت را با تکیه ‌بر تمامی اطلاعات موجود مورد مطالعه قرار داد. ازآنجایی‌که وضعیت اقتصادی کشور در آینده بر سودآوری شرکت­ها تأثیرگذار خواهد بود، لذا تجزیه‌وتحلیل اوضاع اقتصادی و تغییرات آن امری ضروری است. در این مرحله شاخص­ های مهمی چون تورم، کسری بودجه دولت، تراز تجاری، نرخ ارز و مواردی از این قبیل بررسی می­شود. وضعیت صنعتی که شرکت در آن قرار دارد در صورت نامطلوب بودن و وضعیت صنعت بهترین سهام موجود در این صنعت نیز نمی­تواند بازده مناسبی داشته باشد. در واقع سهام ضعیف در صنعت قوی، بهتر از سهام قوی در صنعت ضعیف است. در این مرحله هدف تشخیص موقعیت فعلی و روند رشد آینده آن است (کتابی و دیگران، ۱۳۹۴). زمانی که بحران مالی رخ می‌دهد، دیدگاه سنتی چنین است که سفته‌بازان سرزنش می­شوند، درحالی‌که تحلیلگران بنیادی به‌عنوان افرادی موفق در شناسایی حباب‌ها و محافظت در مقابل نوسانات بیش‌ازحد در مقابل بحران­ها شناخته می­شوند (سافارز، ۲۰۱۲).

تحلیل بنیادین علی‌رغم این‌که می­تواند بینشی صحیح از موقعیت صنایع و شرکت­ها به معامله­گر دهد، می­تواند بسیار زمان‌گیر نیز باشد. رویکردهای زمان‌گیر معمولاً می­تواند منجر به ارزش­گذاری­هایی شود که با جهت‌گیری عمومی قیمت فعلی در بازار سهام مغایرت داشته باشد. زمانی که این اتفاق می­افتد سرمایه­گذار به این نتیجه می­رسد که بازار به درکی نادرست از شرایط موجود رسیده است. این شرایط لزوماً به معنی این نیست که درک بازار از کلیه شرکت­ها نادرست است، ولی می­تواند نشان دهد که قیمت بازار و برآورد کلی بازار سهام از قیمت بعضی از شرکت­ها، تفاوت غیرمنطقی دارد (مهدی­پور،۱۳۹۳).

مزایای تحلیل بنیادی

مزایای تحلیل بنیادی شامل موارد زیر است:

  • روندهای بلندمدت: تحلیل­های بنیادی برای سرمایه­گذاری بلندمدت بر روی روندهای بلندمدت و خیلی بلندمدت مناسب است. توانایی تشخیص و پیش‌بینی روندهای بلندمدت مصرفی، تکنولوژیکی، جمعیت‌شناسی و اقتصادی می­تواند به سرمایه­گذاران صبوری که گروه­های صنعتی و شرکت­های مناسبی را انتخاب می­کنند، سود برساند.
  • ارزش‌گذاری: تحلیل مناسب به تشخیص شرکت­هایی که ارزش خوب را نشان می­دهند، کمک می­کند. بسیاری از سرمایه‌گذاران معروف به فکر سرمایه‌گذاری بلندمدت و ارزشمند هستند.
  • فراست معاملاتی: یکی از فواید بسیار آشکار ولی غیرملموس تحلیل بنیادی، توسعه فهم جامعی از معاملات است. پس از چنین تحقیق و تحلیلی همراه با زحمت فراوان، سرمایه‌گذار با محرک­های کلیدی سودآور و درآمدزایی که در پس یک شرکت مخفی هستند، آشنا خواهد شد. درآمدها یا توقع از درآمد می‌توانند محرک­های بالقوه­ای برای قیمت­های سهم‌های فاقد سود معین باشند. حتی برخی از تحلیل­گران تکنیکی نیز با این امر موافق هستند. فهم خوب، به سرمایه‌گذاران کمک می­کند تا از شرکت­هایی که متمایل به رکود سریع هستند اجتناب نمایند و آن شرکت­هایی که در حال رشدند را انتخاب نمایند.

تحلیل بنیادی و استراتژی معاملاتی (کوتاه‌مدت و بلندمدت)

بر اساس فرضیه بازار نیمه کارا، اطلاعات در دسترس عموم مانند ارقام مندرج در صورت­های مالی در تشخیص قیمت‌گذاری نادرست اوراق بهادار ناتوان است و هر راهبرد سرمایه‌گذاری که بر مبنای اطلاعات صورت­های مالی منتشرشده صورت گیرد، سودآور نیست. در مقابل این استدلال، تحلیلگران بنیادی معتقدند با وجود اینکه امکان قیمت‌گذاری نادرست اوراق بهادار توسط بازارها در کوتاه‌مدت وجود دارد، قیمت صحیح سرانجام در بازه طولانی­تر به دست می­آید و درنتیجه می­توان از طریق خرید (فروش) اوراق کمتر ارزیابی‌شده (بیشتر ارزیابی‌شده) به سود دست‌یافت؛ یعنی زمانی که بازار به‌اشتباه خود پی ببرد و به‌تبع آن اوراق را دوباره قیمت‌گذاری کند، استفاده‌کنندگان از این راهبرد می­توانند سودهای شایان توجهی را کسب کنند (گاسلین و دیگران، ۲۰۱۲).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *