پست الکترونیک: info@daya-eg.com

تماس : 26206124

در روش تحلیل بنیادی، اصول ارزیابی بر اینکه «کدام» عامل‌ها، ارزش را تعیین می‌کنند و «چرا» ارزش‌ها تغییر می‌یابند استوار است. درحالی‌که تحلیلگر تکنیکی بر پیش‌بینی اینکه «چه زمانی» ارزش‌ها تغییر می‌نماید، تمرکز می‌کند( راعی و پویانفر، ۱۳۸۹).

در تحلیل تکنیکی تمرکز بر روی تغییرات قیمت است. در تحلیل بنیادی این عوامل اقتصادی هستند که بر عرضه و تقاضا تأثیر می‌گذارند و باعث می‌شود قیمت بالا یا پایین برود و یا ثابت بماند. یک تحلیلگر بنیادی تأثیر تمام فاکتورهای مربوط را بر روی قیمت هر چیز بررسی می‌کند تا در نهایت بتواند ارزش ذاتی آن را محاسبه نماید.

تحلیلگر تکنیکی عقیده دارد که تحلیل قیمت تنها چیزی است که او نیاز دارد بداند و دانستن علت و دلایل این تغییرات لازم نیست و در مقابل تحلیلگر بنیادی همواره به علت‌ها و دلایل تغییر قیمت می‌پردازد. مهم‌ترین ویژگی مورد ادعای تحلیلگران تکنیکی، این است که هر نوع بازاری را که تمایل داشته باشند مورد مطالعه قرار دهند، حتی اگر دانش‌بنیادی آن را نداشته باشند.

تحلیل تکنیکی و تحلیل بنیادی دو رویکرد متفاوت جهت پیش‌بینی روند آتی قیمت‌ها در بازارهای مالی هستند. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، تحلیل تکنیکی با استفاده از داده‌های تاریخی مربوط به تغییرات قیمت و حجم معاملات، تغییرات آتی قیمت را پیش‌بینی می‌کند. درحالی‌که تحلیل بنیادی متکی بر داده‌‌های اقتصادی بوده و بر نیروی اقتصادی عرضه و تقاضا که سبب حرکت قیمت به سمت بالا یا پایین و یا باقی ماندن در سطح فعلی می‌شود، تمرکز دارد (پن، ۲۰۰۳). در تحلیل بنیادی از اطلاعات بسیار وسیعی مانند اطلاعات درون شرکتی (EPS، نسبت‌های مالی، میزان استفاده از ظرفیت، طرح‌های توسعه، دریافتی‌های احتمالی شرکت به‌صورت مابه‌التفاوت‌ها، یارانه‌ها و …) و اطلاعات برون شرکتی (صادرات و واردات کالاها، تعرفه‌های گمرکی، نرخ سود بانکی، تورم، نرخ ارز، رشد اقتصادی، تحولات سیاسی، قیمت نفت، درآمدهای ارزی و غیره) استفاده می‌شود (محمدی، ۱۳۸۳).

در حقیقت هم تحلیل تکنیکی و هم تحلیل بنیادی به دنبال یافتن حل یک مسئله یکسان هستند و آن تعیین جهت حرکت احتمالی قیمت است. تنها تفاوت در دیدگاه این دو رویکرد به این مسئله است. به‌طوری‌که تحلیل بنیادی به مطالعه عوامل مؤثر بر تغییرات قیمت می‌پردازد اما تحلیل تکنیکی آثار و نتایج را در نظر می‌گیرند. در واقع تحلیل‌گران فنی بر این باورند که بررسی این آثار و نتایج کافی خواهد بود و مطالعه عوامل و دلایل، امری غیرضروری است. هرچند که می‌توان گفت اصلی‌ترین تفاوت این دو رویکرد در همین نوع دیدگاه است، اما در عمل تفاوت‌های دیگری نیز میان این دو وجود دارد.

یک تحلیل‌گر بنیادی تلاش می‌کند تا با بررسی ترازنامه، صورت سود و زیان و سایر صورت‌های مالی، ارزش واقعی یک شرکت را تعیین کند. پس از تعیین ارزش واقعی شرکت، تصمیم‌گیری درباره معاملات به‌راحتی و با مقایسه قیمت بازار و ارزش ذاتی، قابل انجام است. در مقابل، تحلیل‌گر تکنیکی معتقد است که نیازی به تجزیه‌وتحلیل عوامل بنیادی شرکت نیست زیرا که قیمت سهام تمامی این عوامل را در بر می‌گیرد. بر اساس نظر این گروه از تحلیل‌گران، کلیه اطلاعات موردنیاز درباره یک سهم را می‎‌توان در نمودار قیمت مربوط به آن، یافت. تحلیل بنیادی در مقایسه با تحلیل تکنیکی دارای رویکرد بلندمدت‌تری است. درحالی‌که تحلیل تکنیکی را می‌توان برای چارچوب زمانی هفتگی، روزانه و یا حتی بر اساس دقیقه مورد استفاده قرار داد. تحلیل بنیادی اغلب دارای افقی چندساله است. تفاوت در چارچوب زمانی این دو رویکرد، به دلیل تفاوت در سبک و شیوه سرمایه‌گذاری مربوط به هریک از آن‌هاست. هنگامی‌که یک تحلیل‌گر بنیادی ارزش ذاتی یک سهم را تعیین می‌کند، مدت‌زمان زیادی نیاز است تا قیمت سهم خودش را تصحیح کرده و در واقع این ارزش ذاتی در قیمت، منعکس شود. علاوه بر آن داده‌های موردنیاز تحلیل بنیادی در مقایسه با تحلیل تکنیکی که به‌صورت روزانه در دسترس است، با فواصل زمانی طولانی‌تری ایجاد و در دسترس تحلیل‌گران قرار می‌گیرد (مورفی، ۱۹۹۹).

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *